حکيم نظامي گنجوي و شيخ فريدالدين عطار

نويسنده: دکتر برات زنجاني




کمتر شاعري است که خود را تعريف نکرده باشد، اگر متون شعر شاعران را به دقت مطالعه کنيم خودستايي هاي آنان را به اشکال مختلف خواهيم ديد، عده اي به صراحت و روشني و عده ي ديگر پوشيده و ضمني از خود تعريف کرده اند. در اينکه بعضي در خور تعريف بوده اند شکي نيست، و آثاري که امروز به دست ما رسيده بيشتر از اين گروه است. اينان شاعراني بودند که شعرشان چه در دوره ي حيات و چه بعد از حيات شاعر، مورد توجه مردم بوده است، و گويي داراي شرايطي بوده اند که نظامي عروضي در چهار مقاله بيان کرده است: «... و بايد که شعر او بدان درجه رسيده باشد که در صحيفه ي روزگار مسطور باشد و بر السنه ي احرار مقروء بر سفاين بنويسند و در مداين بخوانند ...» (1)
و بسيارند شاعراني که بر اثر عدم توجه مردم آثارشان از بين رفته و يا دچار گمنامي و فراموشي شده است. گاهي قدرت سخنوري و استادي بعضي از شاعران سبب شده که سرايندگان ديگر نيز آنان را ستوده و حتي سبک آنان را سرمشق خود قرار داده اند، و ستايش سوزني از

غزل رودکي وار نيکو بود
غزل هاي من رودکي وار نيست (2)

اگر چه بکوشم به باريک و هم
بدين پرده اندر مرا بار نيست

و ستايش سوزني از رودکي:

رودکي وار يکي بيت ز من بشنيده است
بلعمي وار بدان ده صلتم فرموده است (3)

و ستايش اديب صابر از رودکي و معزي و مسعود سعد سلمان:

زبان و طبع معزي و رودکي سزا
ثناي دولت سلجوق و آل سامان را (4)

به عهد خود شعرا را تقدمي ننهم
مگر معزي و مسعود سعد سلمان را

اما گاهي کار تعريف بدين صراحت و صداقت نيست بلکه شاعر مي خواهد گوينده اي را پايين تر از خود قرار دهد و خود را برتر و بهتر از او نشان بدهد مانند شعري که سوزني درباره ي منجيک گفته است:

من آن کسم که چو کردم به هجو گفتن راي
هزار منجيک اندر برم ندارد پاي (5)

و شعري که حکيم ناصر خسرو قبادياني درباره ي عنصري گفته است:

اي حجت زمين خراسان به شعر زهد
جز طبع عنصريت نشايد بخادمي (6)

به عبارت ديگر شاعر با شاعر ديگر اظهار معارضه مي کند و اصرار دارد که ثابت کند شعر او بهتر از شعر شاعر ديگر است مانند معارضه ي حکيم ناصر خسرو با کسائي مروزي:

تا تو به دل بنده ي امام زماني
بنده ي اشعار تست شعر کسائي (7)

ديبه ي رومي است سخن هاي او
گر سخن شهره کسائي کساست (8)

با نو سخنان او کهن گشت
آن شهره ي مقالت کسائي (9)

شعر شدي گر بشنيدي، ز شرم
شعر تو بر پشت کسائي کساش (10)

که ديباي رومي است اشعار او
اگر شعر فاضل کسائي کساست (11)

پژمرد بدين شعر تو آن شعر کسائي
«اين گنبد گردان که برآورد بدين سال؟» (12)

گر بخواب اندر کسائي ديدي اين ديباي من
سوده کردي شرم و خجلت م رکسائي را کسا (13)

از اين قبيل معارضه ها استادي و سخنوري يکي از طرفين دعوي بيشتر خودنمايي مي کند، هر اندازه که معارضه گر ماهر و حاذق باشد ارزش و مقام طرف معارضه بيشتر عظمت مي يابد، در مثالي که گذشت مهارت و استادي کسائي مروزي بيشتر خودنمايي مي کند، زيرا حکيم ناصر خسرو شاعري بلند پايه است، با شاعري کمتر از خود به معارضه بر نمي خيزد، بايد گفت مهارت کسائي در اندرون حکيم ناصر غبطه اي برانگيخته تا ناچار شده به چنين کاري دست يازد و از او به صراحت ياد کند و کمتر از خود شمارد.
گاهي نيز ديده مي مي شود که مناعت طبع يا غرور وجداني شاعر مانع مي شود تا از اين غبطه به طور صريح ياد کند، اما با مطالعه دقيق آثارش مي توان نمودهايي از آن را پيدا کرد موضوع اين مقاله نشان دادن غبطه اي است که در دل شيخ فريدالدين عطار نسبت به نظامي گنجوي پيدا شده است. همچنان که نظامي گنجوي بارها تحت تاثير آثار گذشتگان از قبيل فخرالدين اسعدگرگاني، حکيم ابوالقاسم فردوسي طوسي، منوچهري دامغاني و فرخي و سنائي و ديگران قرار گرفته است و با زيرکي خاص از تصاوير و تشبيهات و ترکيبات خاص آنان استفاده کرده است، شيخ فريدالدين عطار نيز از پيشينيان خود استفاده برده است و چنين به نظر مي رسد آثار نظامي در اوايل قرن هفتم به حدي از شهرت رسيده بود که موجب رشک شيخ عطار شده است به خاطر همين شهرت و روايي سخن، عطار از آثار نظامي استفاده کرده و پنهاني به معارضه برخاسته است براي نشان دادن اين مطلب شواهدي ذکر مي گردد:

1 ـ نظامي سبک خاصي دارد

که بحث درباره ي آن از عهده ي اين مقال بيرون است و سبکي نيست که در کتب سبک شناسي از آن سخن رفته باشد. همين قدر مي توان گفت بسيار دقيق و پيچيده است و درخور آن است در کتابي به شرح آيد، و گوشه اي از آن را در مقاله اي تحت عنوان «نوآوران قرن ششم هجري» نشان داده ام. (14) وسعت معلومات حکيم نظامي و احاطه ي او بقوالب و ترکيبات گاهي سبب شده کلمه يا موضوعي، کلمات و موضوعات زيادي را که نوعي ارتباط معنوي يا لفظي با هم دارند در پهنه ي داستان ظاهر سازد و گوينده را باطاله ي کلام بکشاند. همين روش را در آثار عطار که او نيز داراي معلومات وسيع و همه جانبه بوده است مشاهده مي کنيم، و به جرأت مي توان گفت که نظامي در اين امر مبتکر و عطار مقلد است. مثلا نظامي در نعت رسول اکرم (ص) وقتي که از شکسته شدن دندان آن حضرت سخن مي گويد، مدتي «سنگ و دندان» ذهن شاعر را فرا مي گيرد و تصاوير بديع و گوناگون به وجود مي آورد. بهتر است از زبان خود نظامي بشنويم:

 

خنده ي خوش زان نزدي شکرش
تا نبرد آب صدف گوهرش

چون گهر او دل سنگي نخست
سنگ چرا گوهر او را شکست

آري از آنجا که دل سنگ بود
خشکي سوداش در آهنگ بود

کي شدي آن سنگ مفرح کزاي
کر نشدي در شکن و لعل ساي

کرد جدا سنگ ملامتگرش
گوهري از رهگذر گوهرش

يافت فراخي گهر از درج تنگ
نيست عجب زادن گوهر ز سنگ

سيم ديت بود مگر سنگ را
کامد و خست آن دهن تنگ را

هر گهري کز دهن سنگ خاست
با لبش از جمله ي دندان بهاست

گوهر سنگي که زمين کان اوست
کي ديت گوهر دندان اوست

فتح بدندان ديتش جان کنان
از بن دندان شده دندان کنان

چون دهن از سنگ بخونابه شست
نام کرم کرد بخود بر درست

از بن دندان سر دندان گذاشت
کز دو جهان هيچ بدندان نداشت

در وصف ناورد که لشکرش
دست علم بود و زبان خنجرش

خنجر او ساخته دندان نثار
خوش نبود خنجر دندانه دار

در بيت اول به تبسم حضرت رسول (ص) و علت اينکه خنده ي خوش نمي زد و فقط تبسم مي کرد اشاره مي کند و در بيت دوم به اخلاق حضرت رسول (ص) و در بيت سوم به سنگدلي بدخواه و در بيت چهارم از داروي مفرحي که از ساييدن در و لعل به دست مي آيد سخن مي گويد و در بيت پنجم به اصابت سنگ و شکستن يک دندان و در بيت ششم به افتادن دندان شکسته شده اشاره مي کند و در بيت هفتم از ديت شرعي سخن مي راند و در بيت هشتم و نهم قيمت گوهرهاي به دست آمده از کان را با بهاي دندان شکسته مقايسه و به کمي آن اشارت مي کند. و بيت دهم نيز مؤيد آن است و در بيت يازدهم از فتح و پيروزي که به دنبال اين واقعه بود سخن مي گويد و در بيت دوازدهم و ابيات بعد به کرامت حضرت رسول (ص) اشاره مي کند و تعابير بسيار زيبايي از افتادن دندان مبارک آن حضرت به عمل مي آورد. در اين بيت ها، گوهر و سنگ و دندان، شکستن و ساييدن در و لعل به وسيله ي سنگ، و داروي مفرح ساختن از آنها، به دست آمدن گوهر از سنگ، ديت دندان و سنگ، گوهر دندان، دندان بها، به دندان، از بن دندان، دندان کنان، سر دندان، دندان گذاشتن، هيچ به دندان نداشتن، دندان خنجر، خنجر دندانه دار، مطالبي است که يکي ديگري را تداعي کرده و زنجير وار از گنجينه ي افکار او بيرون آمده است.
عطار نيز در نعت حضرت رسول اکرم (ص) کلمه ي «سنگ وانگشت و انگشتري» را به کار گرفته و درهاي مکنون ذهني خود را به رشته ي شعر کشيده است و سعي کرده که بيش از نظامي اين تداعي ها را پشت سر هم بياورد تا برتري او در ذهن سخن سنجان نقش بندد:

گهي دندانش را سنگي قلم کرد
که از طاعت همي پايش ورم کرد (16)

گهي بر دل نهاد از دست غم دست
گهي از ضعف سنگي بر شکم بست

چو دنيا و آخرت از بهر او بود
فلک شکل بلا از بهر او سود

از آن بايست چندان رنج بردن
که بي رنجي نخواهي گنج بردن

بزعم آن مفسر کو امين است
که گر نزديک بعضي غير اين است

چو گردانيد او انگشتري را
درآمد جبرئيل آن داروي را

که اي سيد دل از انگشتري دور
که ندهد کار با انگشتري نور

فلک از بهر تست انگشتري پشت
چرا مشغول مي گردي به انگشت

دلي داري تو در انگشت رحمان
مبين انگشتري همچون سليمان

چه گر انگشتري تو به نام است
اگر از زر زني آن هم حرام است

تو در انگشت خود تسبيح گردان
که تسبيح است در انگشت مردان

تو را چون ماه شد انگشتوانه
زدي انگشت در چشم زمانه

بهر انگشت داري صد هنر بيش
چه با انگشتري آري دل خويش

سزد گر رشته بر انگشت بندي
که تا با يادت آيد دردمندي

نياري با عقاب کبريا تاب
اگر بي ما زني انگشت در آب

مپيچ از ما بيک سر موي سويي
فرو مگذار از انگشت مويي

چو انگشتي درستت هست در کار
ز زير پنبه ي خونين برون آر

حسابي گير بر انگشت با خويش
که آن روز پسين آسان شود پيش

از آن اين نکته بر انگشت پيچم
که جز تو هيچکس نايد بهيچم

از آن انگشت بر حرفت نهادم
که تو شاگردي و من اوستادم

نه تو از علم القرآن بصد روح
نهادي پيش ما انگشت بر لوح؟!

بحرب مکه از برد انامل
شده ز انگشت ما ملکيت حاصل

در انگشت قلم نابوده هرگز
ز تو اهل قلم را اين همه چيز

ز عزت عقل و جان حيران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده

طفيلي تو دو گيتي را سراسر
قيامت با يک انگشتت برابر

تويي بي سايه و پيش تو خورشيد
چو طفلي مي مزد انگشت اميد

از آن خورشيد خرگه بر فلک زد
که يک انگشت با تو در نمک زد

ترا چون چشمه خضرست در مشت
بر آور چشمه از زير هر انگشت

قدم بر عرش نه از صحنه ي فرش
که از فرق تو انگشتي ست تا عرش

گر انگشتي شود جبريل در پيش
بسوزد همچو انگشتي پر خويش

ز نورت قدسيان پر برگشايند
بانگشتت بيکديگر نمايند

رسالت را رسولي چون تو ننشست
همه انگشت يکسان نيست بر دست

نه حلوا آنکسي در پيش دارد
که انگشتش درازي بيش دارد

برو انگشت نه بر نبض صديق
که هست او را دلي پر نور تحقيق

عمر را گوي تا برخيزد از خشم
زند ابليس را انگشت در چشم

بعثمان گو بقرآن شو قوي پشت
بزن يک يک ورق قرآن بانگشت

علي را کوي تا فرمانبري را
ببخشد در نماز انگشتري را

برو با بت پرستا داوري کن
جهانشان ي حلقه انگشتري کن

ز تو گر معجزي خواهند ناگاه
اشارت کن بانگشتي سوي ماه

بصدق خويش دين را محترم کن
بانگشتي مه گردون قلم کن

حسودت مي گزد انگشت از غم
تو مي بر هم بانگشتي مه از هم

سر انگشتي که کرد از دينت پرهيز
بانگشتي قنب او را بياويز

زمشتي کاو ناپرداخته دهر
بکش انگشت از بزغاله ي زهر

سر انگشتي گر آيد در زمينت
ندارد آن زمان کس پاس دينت

تو قرآن خوان مباش اي دوست خاموش
اگر کافر نهد انگشت در گوش

بلال انگشت چون در گوش دارد
همه گفتار را خاموش دارد

اگر بر لب زنندت سنگ محکم
برو انگشت بر لب نه مزن دم

که چون وقتش در آيد من از آن سنگ
بر آن سنگين دلان عالم کنم تنگ

2- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

کمر بستم بعشق اين داستان را
صلاي عشق در دادم جهان را (17)

مبادا بهره مند از وي خسيسي
بجز خوشخواني و زيبانويسي

ز من نيک آمد اين ار بد نويسند
بمزد من گناه خود نويسند

عطار در مصيبت نامه گويد:

ترک خور کاين چشمه ي روشن گرفت
از زبور فارسي من گرفت (18)

باد محروم از زبورم جز سه خلق
خرده دان و خوش خط و داود حلق

گر خوش آوازي جهان آور بجوش
و رنداي چون کني بنشين خموش

ور نکو داني شدي پيروز تو
ور نه رو جولاهکي آموز تو

ور تو زيبا مي نويسي، مي نويس
ورنه زان انگشت بنشين کاسه ليس

نيست کس را تا قيامت اين طريق
فکر کن خوش خوان و مشتاب اي رفيق

3- نظامي در خسرو و شيرين آورده:

که مغناطيس اگر عاشق نبودي
بدان شوق آهني را چون ربودي (19)

وگر عشقي نبودي بر گذرگاه
نبودي کهربا جوينده ي کاه

عطار در مصيبت نامه گويد:

کاه چون با کهربا همرنگ شد
کهربا را زان بدو آهنگ شد (20)

بود مغناطيس چون آهن برنگ
زان بهرنگي در آوردش به تنگ

4- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

به زير هر لبش صد خنده بيش است
لبش را چون شکر صد بنده بيش است (21)

عطار در الهي نامه گويد:

لبش را صد هزاران بنده بيش است
که او از آب حيوان زنده بيش است (22)

5- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

پرندي آسمان کون بر ميان زد
شد اندر آب و آتش در جهان زد (23)

عطار در الهي نامه گويد:

چون بهر کار ميزر بر ميان زد
ميان آب آتش در جهان زد (24)

6- نظامي در خسرو و شيرين آورده:

نمک دارد لبش در خنده پيوست
نمک شيرين نباشد وان او هست (25)

عطار در الهي نامه آورده:

بخوبي در همه عالم علم بود
ملاحت داشت شيرينيش هم بود (26)

7- نظامي در اقبالنامه گويد:

رباطي دو در دارد اين دير خاک
دري در گريوه دري در مغاک (27)

عطار در الهي نامه گويد:

جهان را چون رباطي با دو در دان
که چون زين در درآيي بگذري زان (28)

8- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

خبر داري که سياحان افلاک
چرا کردند گرد مرکز خاک (29)

عطار در الهي نامه گويد:

که داند کاين کله داران افلاک
کمر بسته چرا کردند در خاک (30)

9- نظامي در مخزن الاسرار از گربه ي بچه خوار ياد کرده و علت اين کار را ذکر ميکند.

گربه بود کز سر هم پوستي
بچه خود را خورد از دوستي (31)

عطار نيز در ديوان هميل دليل را آورده:

دنيي سگ طبع خون گر بکان دارد از آنک
تا بزايد بچه را تا بچه گردد شيرخوار (32)

قوت خود سازد همي آن بچه را از دوستي
دشمن جانيست او آن بچه را، ني دوستدار

10- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

تعالي الله يکي بي مثل و مانند
که خوانندش خداوندان خداوند (33)

عطار در الهي نامه گويد:

تعالي الله يکي بي مثل و مانند
که خوانندت خداوندان خداوند 34

11- نظامي در ليلي و مجنون گويد:

از ظلمت خود رهائيم ده
با نور خود آشنائيم ده (25)

عطار در اسرار نامه گويد:

مرا از من نجاتي ده به توفيق
ز نور خود براتي ده به تحقيق (36)

12- نظامي در خسرو و شيرين گويد:

طبايع را يکايک ميل درکش
بدين خوبي خرد را نيل درکش (37)

عطار در اسرار نامه گويد:

چو عشق آمد خود را ميل درکش
بداغ عشق خود را نيل درکش (38)

13- نظامي در خسرو و شيرين از شاگرد رسن تاب تصويري ساخته و گويد:

ترا تا پيش تر گويم که بشتاب
شوي پس تر چو شاگرد رسن تاب (39)

عطار در مصيبت نامه گويد:

اي در اين چنبر همه تاب آمده
همچو شاگرد رسن تاب آمده (40)

14- نظامي در اقبالنامه از برق تصويري ساخته است:

خنک برق کو جان بگرمي سپرد
بيک لحظه زاد و بيک لحظه مرد (41)

عطار در مصيبت نامه آورده:

برق را چون بي تو صافي درد بود
لا جرم نازاده حالي مرد بود (42)

15- نظامي در خسرو و شيرين بداستان فردوسي و محمود غزنوي اشاره کرده و گويد:

و گر با تو دم ناساز گيريم
چو فردوسي ز مزدت باز گيريم (43)

تو آني مهر يخ بر زر نهادن
فقاعي را تواني سر گشادن

عطار در مصيبت نامه گويد:

همچو فردوسي فقع خواهم گشاد
چون سنائي بي طمع خواهم گشاد (44)

زين سخن امروز آن ختم منست
نيست کس همتاي من اين روشنست

16- نظامي در ليلي و مجنون از بحر و ماهي تصويري ساخته و گويد:

راهي طلبيد طبع کوتاه
کانديشه بد از درازي راه (45)

کوته تر از اين نبود راهي
چابکتر از اين بهانه گاهي

بحريست سبک ولي رونده
ماهيش نه مرده بلکه زنده

از بحر ضمير هيچ غواص
برنارد گوهري چنين خاص

عطار در مصيبت نامه گويد:

خاطرم بار گهر را هر زمان
سرنگون تر ميکشد گرد جهان (46)

تا ز بحري ماهيي آرد بشست
يا ز جايي معيني آرد بدست

17- نظامي در مخزن الاسرار از اعتقاد عاميانه زمانه خود ياد کرده و گويد:

بختور از طالع جوزا برآي
جوز شکن آنگه و بخت آزماي (47)

عطار نيز در اسرارنامه آورده و گويد:

چو جوزي بشکني بخت آزمايي
نبيني هيچ مغز آنجا چرايي (48)

18- نظامي در خسرو و شيرين «هنگامه را سرد کردن» را بکار برده:

اشارت کرد خسرو کي جوانمرد
بگو گرم و مکن هنگامه را سرد (49)

عطار در اسرارنامه گويد:

برآوردي بدردي باد سردي
که تا هنگامه حالي سرد کردي (50)

19- نظامي در خسرو و شيرين کلمه «بعينه» را بکار برده:

خجسته کاغذي بگرفت در دست
بعينه صورت خسرو در او بست (51)

عطار در الهي نامه آورده:

بعينه حال اين کس آنچنانست
که او را از رحم قصد جهان است (52)

20- تصويري از «رسن و خر» در ليلي و مجنون آمده:

ميراند خري بگردن خود
خر رفت و بماقبت رسن برد (53)

و در ديوان عطار چنين آمده:

عيسي لب روح بخش تو ديد
در حال خوش شد و رسن برد (54)

21- نظامي در ليلي و مجنون از سخن دزدان نام مي برد:

دزدد ز من و بجاي مزدست
بدگويدم، اين چه بانگ دزد است (55)

دزدان چو بکوي دزد جويند
در کوي دوند و دزد گويند

در دزدي من حلال بادش
بد گفتن من وبال بادش

بيند هنري هنر نداند
بد ميکند اين قدر نداند

گر با بصر است بي بصر باد
گر کور شدست کورتر باد

عطار در مصيبت نامه گويد:

هر که گوهر دزد اين دريا شود
زود از تردامني رسوا شود (56)

هر که را دزديدن از من دست داد
همچون دزدانش بريده دست باد

خلاصه شيخ فريدالدين عطار به شهرت و مهارت نظامي توجه داشته و سعي ميکند که خود را بالاتر و استادتر از نظامي معرفي کند. اينک شواهدي در اين مورد:

22- نظامي در مخزن الاسرار سخنان خود را «صبح روندگان ادب آموخته» معرفي کرده و ميگويد:

عاريت کس نپذيرفته ام
آنچه دلم گفت بگو، گفته ام (57)

شعبده ي تازه برانگيختم
هيکلي از قالب نو ريختم

صبح روي چند ادب آموخته
پرده ز سحر سحري دوخته

مايه ي درويشي و شاهي در او
مخزن الاسرار الهي در او

عطار در الهي نامه بتعويض گفته:

کسي کز گفته ي خود لاف ميزد
نفس چون صبح صادق صاف ميزد (58)

اگر تا دور من ميزيستي او
بمردي گر در اين نگريستي او

بلي چون آفتاب آيد پديدار
نماند صبح را يک ذره مقدار

23- نظامي در ليلي و مجنون در تعريف خود گويد:

مادر که سپنديار دادم
با درع سپند يار زادم (59)

در خط نظامي ار نهي گام
بيني عدد هزار و يک نام

و الياس کالف بري ز لامش
هم با نود و نه است نامش

زينگونه هزار و يک حصارم
با صد کم يک سليح دارم

عطار در الهي نامه گويد:

تو همچون جوز از غفلت که داري
نود نه نام بر حق ميشماري (60)

چو در تو هيچ نامي را اثر نيست
ز صد کم يک ترا صد يک خبر نيست

24- نظامي در مخزن الاسرار اشعار گذشتگان را به گوشت نمک سود و اشعار خود را بگوشت تازه ي بره تشبيه کرده و گويد:

زين بره ميخور چه خوري دودها
آتش در زن به نمک سودها (61)

عطار نيز در اسرار نامه گويد:

خردمندا بيا باري سخن بين
که گفتت کان سخن هاي کهن بين (62)

هر آنچ آن کهنه ميگردد قديد است
که لذت از جهان قسم جديد است

25- نظامي در ليلي و مجنون درباره حاسدان و نکوهش آنان مطالبي آورده و بقصه گويي خود اشاره کرده و گويد:

حاسد ز قبول اين روايي
دور از من و تو بژاژخايي (63)

چون سايه شده به پيش من پست
تعيض مرا گرفته در دست

گر پيشه کنم غزل سرايي
او پيش نهد دغل درايي

گر ساز کنم قصايدي چست
او باز کشد قلايدي سست

بازم چو بنظم قصه رانم
قصه چه کنم که غصه خوانم

عطار نيز بقصه گويي خود اشاره کرده و گويد:

قصه ها ديدي بسي اين هم ببين
قصه کم گو احسن القصه است اين (64)

گر دهي قصه که هستم قصه گوي
غصه خور چون برده ام در قصه گوي

پي نوشتها:

1- چهار مقاله نظامي عروضي، بتصحيح محمد معين صفحه 47.
2- محيط زندگي و احوال و اشعار رودکي، سعيد نفيسي صفحه 252.
3-4-5- سخن و سخنوران، بديع الزمان فروزانفر صفحات 19و241و36.
6-7-8-9-10-11-12-13: ديوان حکيم ناصر خسرو قبادياني بتصحيح مهدي محقق و مجتبي مينوي صفحات 459-92-101-262-423-430-487و497.
14- مجله دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران سال 24 شماره 3و4 صفحه 231.
15-31-47-61- مخزن الاسرار نظامي چاپ شوروي صفحات: 19-219-205-246.
16-36-38-48-50-62- اسرار نامه شيخ عطار بتصحيح سيدصادق گوهرين صفحات: 14-190-35-124-177-186.
17-19-21-23-25-29-33-39-43-49-51- خسرو و شيرين نظامي بتصحيح وحيد دستگردي صفحات: 35-34-277-77-51-5-3-6-339-41-48-59.
18-20-40-42-44-46-56-64- مصيبت نامه شيخ عطار بتصحيح تقي حاتمي صفحات: 448-329-206-7-448-446.
22-24-26-30-34-52-58-60- الهي نامه شيخ عطار بتصحيح فواد روحاني صفحات: 267-180-27-3-108-309-138-685-99.
27-41- اقبالنامه نظامي چاپ شوروي صفحات 15-15.
32-54- ديوان عطار بتصحيح تقي تفضلي صفحات: 712-138.
35-53-59-63- ليلي و مجنون نظامي بتصحيح وحيد دستگردي صفحات: 6-64-44-41.
45-55- ليلي و مجنون نظامي چاپ شوروي صفحات: 48و76.
57- مخزن الاسرار نظامي بتصحيح وحيد دستگردي ص 35.

منبع:پایگاه نور1